لی لی و خاطره...

خاطراتی توی زندگیه آدمه که واقعا مثله گنجینه با ارزش ه

لی لی و خاطره...

خاطراتی توی زندگیه آدمه که واقعا مثله گنجینه با ارزش ه

عید 88

سلام 


و اما بعد 


اون سال عید شروع شد نمی دونم چرا ولی عیده خوبی بود چون توی اون عید بود که ما خیلیییی  

حرف زدیم راجع به خیلی چیزا !


از درس گرفته تا اینکه واقعا عید به جه درد می خوره !!!!!!!!!!!! 


اون ترم ما با هم یه درسه تقریبا عملی داشتیم منم جاتون خالی هیچی بلد نبودم عشقه گلم 


گفت بهم که من یادتون می دیدم منم بهش گفتم من که اون قطعه رو ندارم گفت می یام می دم 


بهتون اصلا مهم که نیس فکرش نکنین یه جا قرار می ذاریم بهتون می دم اما خوب واقعا نمی شد 


قرار گذاشت چون همش یا مهمون می رفت و می یومد یا اینکه ما می رفتیم مهمونی 

یادش بخیر چه قدر با هم حرف می زدیم 


روزای خوبی بود این عید خیلی شیرین بود 


می دونین آدم یه موقع هایی نمی دونه داره توی زندگیش چه اتفاقاتی می یفته نمی دونه که داره با تک تک ه کلماتش کسی رو به خودش علاقه مند می کنه یا اینکه کم کم عاشق می شه 


منو عشقم به معنای واقعی ه کلمه فهمیدیم دوست داشتن یعنی چی 

فهمیدیم علاقه داشتن به کسی یعنی چی 


اینکه ذره ذره کوچیک کوچیک عاشق بشی ولی هم دلت و هم عقلت بهش آفرین بگن یعنی معنای واقعی ه علاقه و عشق 


خلاصه اون عید برام سراسر خوشی بود بدون ه اینکه بدونم دارم زندگیم رو می سازم 


جرقه ی آشنایی ه ما و صمیمی شدنمون توی اون عید بود 


بقیه ی داستان برای بعدا..... 


ببخشید کم می نویسم چون فصل ه امتحاناته.... 


یه دنیا آرزوی قشنگ...... 

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین جمعه 21 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:53 ب.ظ http://www.akslar.com

عزیزم وبلاگ قشنگی داری.من هر روز به وبلاگهای زیادی سر میزنم ولی وبلاگ شما یه چیز دیگست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد