لی لی و خاطره...

خاطراتی توی زندگیه آدمه که واقعا مثله گنجینه با ارزش ه

لی لی و خاطره...

خاطراتی توی زندگیه آدمه که واقعا مثله گنجینه با ارزش ه

معرفی ه تو...

سلام 

می ریم سره بقیه ی ماجرای ما که الان داره به جاهای خوبش می رسه... 


 ماجرا به ماجرا کوچیک کوچیک براتون می گم که چی شد و چی کار کردیم

 و چی شنیدیم و چی گفتیم....


اولش می خوام یه تغییری توی ه نوشته هام بدم اونم اینکه خاطرات ه همون روزم براتون بنویسم یعنی مثلا خاطرات ه امروز رو  براتون بگم 


راسشتش زندگیمون شده عینه آدم خارجیا!!!روزا کار کار کار کار و درس و درس و درس شبا هم تا 2 یا 3صبح با هم حرف می زنیم خیلی خوبه چون واقعا دیگه بی نگرانی با همیم 


امشب چی گذشت رو می خوام براتون بگم امشب ما یه تصمیم ه قشنگ گرفتیم 


امشب هر دومون داشتیم سریال می دیدیم حتما دیدینش آشپز باشی توی اون سریال یه شرطی بود که بیشتر از 100000 تا سکه عشق رو سره پا نگه داشت ماهام پیش ه خودمون چنینی شرطی گذاشتیم  چون واقعا چنینی چیزایی ه که باعث می شه ادمایی که به حکم آدم بودن اشتباه می کنن و آدم بزرگایی که کوچیک می شن و یه کارایی می کنن یه بعد چنینی شرطایی باعث می شه بگن ای داده بی داد کی بودیم و چی شدیم خوب چون ماهام آدمیم و اشتباه حتما می کنیم پس این جوریه که از این شرطام می ذاریم


اینم یه تحلیلی ه هوشمندانه از این سریال

بالاخره این قابلمه ی آب ه اینا یه جوابی داد  


خوب بگذریم از امشب و بریم سره ادامه  ماجرا .... 

چه لحظه ی قشنگیه وقتی آدم به پشت ه سرش نگاه می کنه و می بینه که چه اتفاقاتی رو پشت ه سر گذاشته و چه ماجراهایی براش بوده تا به این جایی که هست رسیده 

می دونین بعضیا خیلی کم اهمیت می دونن خیلی چیزا رو خیلی هدفاشون به ظاهر براشون ارزش داره ولی پای ه عمل که می رسه جیم می شن 

اما من و عشقم همیشه پشت ه هم بودیم دلم می خواد یهو بیام سره اتفاقاتی که همین اخیرا برامون افتاد اتفاقاتی که اول باید اجازه ازش بگیرم که این جا بنویسم یا نه بعدش براتون می گم ولی اون موقع ها بعد ه اون همه اتفاقاته وحشتناک می تونستم قسم بخورم که دیگه از این کوهی که پشت ه سرمه بهتر خدا بهم نمی تونه بده 

می تونستم بعده اون اتفاقات قسم بخورم که خدا بهترین و محکم ترین آدم ه دنیا رو کرده همسرم 

دوسش دارم خیل اونقدری که واقعا اون نباشه دنیام نیست...

دلم می خواد براتون فقط توی ه این نوشته ام بگم که عشقم کیه 

چه خوصوصیاتی داره و دخترای هم سن و سال ه من باید به چه چیزایی فکر کنن و خام ه همه نشن !!!

من آدم ه صبوری نیستم 

اما عشقم کوه ه صبره 

اونقدری جلو بهونه گیریایه من که خیلیاش الکی بود جلوی ه دعواهای ه من که واقعا برای خیلی از اونا دلیل نداشتم و همشون از روی این بود که من دختر ه لوسی بودم (البته عشق ه منم خیلی لوسه هااااااااااااااااا هم برای من هم برای مامان باباش مامان باباش دوتــــــــــا فرشتن )

جلوی ه همه ی کارای من صبوری می کرد و صبوری 

بعد عینه یه مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد می یومد کنارم می شست تا با هم حرف بزنیم 

بادمه یه بار سره اینکه من یه فایل رو گم کرده بودم توی کامپیوترم بمیرم الهی بیخود و بی جهت باهاش دعوا کردم البته خوب اونم یکمی داد زدا دلیل ه اصلیه دعوامون این بود ولی اون اصلا منو ول نکرد اون اصلا منو تنها نگذاشت تا 5 ه بعد از ظهر تنها توی دانشکده بودیم من بودم که بداخلاقی می کردم اونم از روی یه غرور ه مسخره مه بعدا فهمیدم آدم برای عشقش باید متواضع باشه باید گذشت کنه نباید سه پیچ اونقدی سفت وایسه تا سر حده از بین رفتن ه زندگیش اینا رو توی این همه مدت که با همیم اون با تمام ه رفتاراش بهم یاد داد بدون ه اینکه جحتی یه بار بهم گوش زد کنه 

اون منو یه دور کامل عوض کرد یه دور کامل منو تربیت کرد 

توی ه خیلی از موارد من اخلاق ه زندگیه مشترک نداشتم ولی عشقه گلم تحمل کردو تحمل تا اینکه من واقعا عوض شدم شدم یه دخمل که می تونه دوتا فکر داشته باشه همه چیزش شده ما 


خدا رو شکر می کنم که تو رو به من داد  

نظرات 4 + ارسال نظر
موچه سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:38 ب.ظ

ایشالا همیشه با توباشه و زندگی خوبی در آینده داشته باشید

خاطرات روزانه.
روزا کار و درس شبا با هم بودن.
یه زندگی رویایی...
خدارو شکر میکنی که اونو بهت داد پس واقعا عاشقی
زندگی بدون عشق معنی نداره.. خوش به حالت که با معنا زندگی میکنی

ممنون که تحلیل کردین حرفامو
اما زمانی که من توی این وضعیتم مال ه اینه قبلش کلی فکر کردم برای اینکه حالا این زندگیه رویایی مال ه من باشه

من سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ب.ظ http://www.ghayegh-khali.blogfa.com

سلام وبلاگ خوبی داری خیلی جالبه
اگه موافقی تدابل لینک کیم من رو اسم شهر زیبایی های من لینک کن بهد بهم بگو با چه اسمی بهت لینک بدم . موفق باشی

من چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:04 ق.ظ http://www.ghayegh-khali.blogfa.com

من شما رو با همون اسم لیلی و خاطره ... لینک کردم

غم پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:45 ب.ظ

سلام خیلی اتفاقی امشب که دلم گرفته بود یک عاشقانه زدم و بعد از یک گردش به وب شما بر خوردم آخه خیلی دلم گرفته خواستم برای یکی بنویسم آروم بشم کسی که فکر میکنم میتونم باهاش زندگی خوبی داشته باشم و همدیگر رو هم میشناسیم تا این موقع میشینم تا آپ کنه اولا براش نظر پنهانی میذاشتم بو برد که منم امد سر کلاس و ادای آدم ها ی غم زده رو در می آورد تا من هم احساساتی کنه تا حرفی بزنم حالا دلم گرفته خودش با یک اسم و وب دیگه نطر میذاره فکر میکنه من نفهمیدم خودش بوده حالا فقط ادعای عاشقی داره ولی می خواهد فقط من بگم بابا منم آدمم چرا درک نمی کنه منم برداشتم یکی از حرف ها ی خودش رو براش فرستادم که بفهمه من .... نیستم میدونم ... ولی خیالش راحت شده و داره من رو ناراحت میکنه و فقط هم ادعای دین و ایمان داره من رو بگو که دارم خودم و تغییر میدم که به اهدافش نزدیک بشم ولی عاشق نیستم خوب دوستش که دارم تازه استخاره هم که کردم بالاترین حد خوبی امد من باید چه کار کنم اگه برم و بگم آره بابا دوست دارم ولی ان جوابم رو نده که ابروم میره ولی این طوری فقط منم که داغون میشم

ببخشید دوست عزیز من اصلا نفهمیدم منظورتون چیه !
ولی سعی کنین هیچ وقت معطل برای کسی یا چیزی نشین هیچ وقت یک طرف ه برای خودتون برنامه ریزی نکنین چون شکست نتیجه اش می شه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد