لی لی و خاطره...

خاطراتی توی زندگیه آدمه که واقعا مثله گنجینه با ارزش ه

لی لی و خاطره...

خاطراتی توی زندگیه آدمه که واقعا مثله گنجینه با ارزش ه

دل نوشته 1 (دریا و خورشید)



دریای بود پر خروش 

امواج پیشی گرفته و خود را هیاهو کنان به ساحل می کوبیدند 

صبحی بود سرد و دل انگیز 

که از جانب کوه ها نسیم ه خنکی جنگ بر گیسوان ه پسرک می انداخت

آرام وبی صدا دریای ناآرام را می نگریست و تولد پر از آرامش و زیبایی ه خورشید را 

خورشید کم کم از عمق دریا بالا می آمد و لبخندی میزد از سره شوق

تولد ه دوباره اش را تبریک می گفت 

پسرک در عمق ه نگاه ه خورشید در عمق ه هیاهوی دریا 

در زیبایی ه خنکای بهاری 

در آن صبح ه زیبا در کنار ه ساحل 

حقیقتی را جست و جو می کرد که آن حقیقت هم خورشید بود 

هم دریا 

هم کوه بود هم نسیم 

حقیقتی به زیبایی دریا و به گرمی خورشید 

حقیقتی عالم تاب که هم چون خورشید گرمای ه وجود ه خود را هدیه کرده 

نظرات 2 + ارسال نظر
باقری سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ق.ظ http://haqiqat.mihanblog.com


سبک بودن اندیشه
بهلول را گفتند :
سنگینی خواب را سبب چه باشد؟
گفت: " سبک بودن اندیشه "، هر چه اندیشه
سبک باشد، " خواب سنگین گردد"...!!!!
-------------
جنون
کسی بهلول را گفت:
تا چند می خواهی در جنون باشی ؟،
لحظه ای بخود آی و راه عقل در پیش
گیر.
بهلول گفت: این روز ها بدنبال عقل رفتن
خیلی:" جنون" می خواهد...!!!!! "


سلام وعرض ادب واحترام به شما بزرگوار

موچه سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 ب.ظ

مطالب قشنگی داری
لینکت کردم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد