لی لی و خاطره...

خاطراتی توی زندگیه آدمه که واقعا مثله گنجینه با ارزش ه

لی لی و خاطره...

خاطراتی توی زندگیه آدمه که واقعا مثله گنجینه با ارزش ه

خواستگاری.............

سلام سلام  

می خوام یه باره برم سره همین اواخر  

شهریور ماه بود که ازم خواستگاری کرد......  

درست ساعت 2 بعد از نصفه شب ...   

من راسته شو بخواین می دیدم که یه مدت ه زیاده که خیلی غم گین و دپرسه  

مدام ازش می پرسیدم ولی جواب نمی داد یادمه یه بارم بهم گفت که من (لی لی ) دارم خودم و به اون را می زنم در حالی که این جوری نبود !!!!!!  

خلاصه پا پیچش شدم که بگو بگو بگو  

بعد با کلی اصرار آخر سر گفت که چی شده .... 

بهم گفت من فکر می کنم که ما با هم زندگی ه خوبی داشته باشیم  

یهو سره جام پرس شدم  

نمی دونسام چی کار کنم  

بعد گفتم که من چه حالی دارم الان بعد گفتش که منم داره قلبم از جا کنده می شه  

خلاصه خیلی اون شب حرف زدیم   

 

فعلا این ماجرای خواستگاری بمونه تا بعدا ........  

 

به عالمه آرزوی قشنگ ...

سلام

سلام  

بعد از این همه وقت واقعا شرمنده نمی رسم بنویسم ! 

این قدر کارام زیاد شده !  

هم من هم عشقم داریم با قدرت تمام کار می کنیم  

 

می نویسم به زودی

هدیه

 

سلام سلام   

قرار بود تا 13 تیر ماه نیام ولی امروز این شعر خوشکل رو عشق ه گلم بهم داد گذاشتم این جا که بهونه باشه بهش بگم تا عمر دارم دوسش دارم

 

 

              من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم               

الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمی تونم
 

              من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری            

دو سه روز پیدام نشه تا ببنیم چه حالی داری
 

            من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم            

اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم
 

         من فقط عاشق اینم روزایی که با تو تنهام         

کار و بار زندگیمو بزارم برای فردام
 

       من فقط عاشق اینم وقتی از همه کلافم           

بشینم یه گوشه‌ی دنج موهای تو رو ببافم
 

    عاشق اون لحظه ام که پشت پنجره بشینم      

 حواست به من نباشه دزدکی تو رو ببینم   

 

 

چی از این قشنگ تر و بهتر که دستت توی دست ه من باشه 

 موهاتو ناز کنم و به صورتت خیره بشم  

کلی برای اینکه کنارتم احساس ه خوشبختی کنم  

اینکه ار دور وقتی دیدمت دلم آروم بگیره و وقتی نیستی قلبم تند تند بزنه  

دیروز که دیر آمدی تا اومدی بیای مردم و زنده شدم تا اومدی آروم سره جام نشستم  

آرامشی که هیچ وقت توی هیچ موردی نداشتم وقتی نیستی پیشم می ترسم وقتی می یای عینه یه بچه آروم می گیرم   

 راستی دیروز تولدم بود یه کادوی خوشگگگگگگگگگگگگل بهم داد اونم یهوییییی کلی ذوق زده شدم بوسش کردم  اونم بوسم کرد   

کلی ذوق زده شدم  این قدر کادوش خوشکل بود  

ممنونم که به فکر بودیییی گل من  

 

دوستت دارم

تعطیل تا 13 تیر ماه...

سلام 

این مدت برام اتفاقات قشنگ افتاده زیاد 

ولی خوب متاسفانه من نمی تونم تا 13 بنویسم چون تا اون موقع امتحان دارم خفن !

باید برم بخونم که پاس شم 


تا 13 تیر 

موفق باشین و آرزوهای قشنگ برای همه.... 

معرفی ه تو...

سلام 

می ریم سره بقیه ی ماجرای ما که الان داره به جاهای خوبش می رسه... 


 ماجرا به ماجرا کوچیک کوچیک براتون می گم که چی شد و چی کار کردیم

 و چی شنیدیم و چی گفتیم....


اولش می خوام یه تغییری توی ه نوشته هام بدم اونم اینکه خاطرات ه همون روزم براتون بنویسم یعنی مثلا خاطرات ه امروز رو  براتون بگم 


راسشتش زندگیمون شده عینه آدم خارجیا!!!روزا کار کار کار کار و درس و درس و درس شبا هم تا 2 یا 3صبح با هم حرف می زنیم خیلی خوبه چون واقعا دیگه بی نگرانی با همیم 


امشب چی گذشت رو می خوام براتون بگم امشب ما یه تصمیم ه قشنگ گرفتیم 


امشب هر دومون داشتیم سریال می دیدیم حتما دیدینش آشپز باشی توی اون سریال یه شرطی بود که بیشتر از 100000 تا سکه عشق رو سره پا نگه داشت ماهام پیش ه خودمون چنینی شرطی گذاشتیم  چون واقعا چنینی چیزایی ه که باعث می شه ادمایی که به حکم آدم بودن اشتباه می کنن و آدم بزرگایی که کوچیک می شن و یه کارایی می کنن یه بعد چنینی شرطایی باعث می شه بگن ای داده بی داد کی بودیم و چی شدیم خوب چون ماهام آدمیم و اشتباه حتما می کنیم پس این جوریه که از این شرطام می ذاریم


اینم یه تحلیلی ه هوشمندانه از این سریال

بالاخره این قابلمه ی آب ه اینا یه جوابی داد  


خوب بگذریم از امشب و بریم سره ادامه  ماجرا .... 

چه لحظه ی قشنگیه وقتی آدم به پشت ه سرش نگاه می کنه و می بینه که چه اتفاقاتی رو پشت ه سر گذاشته و چه ماجراهایی براش بوده تا به این جایی که هست رسیده 

می دونین بعضیا خیلی کم اهمیت می دونن خیلی چیزا رو خیلی هدفاشون به ظاهر براشون ارزش داره ولی پای ه عمل که می رسه جیم می شن 

اما من و عشقم همیشه پشت ه هم بودیم دلم می خواد یهو بیام سره اتفاقاتی که همین اخیرا برامون افتاد اتفاقاتی که اول باید اجازه ازش بگیرم که این جا بنویسم یا نه بعدش براتون می گم ولی اون موقع ها بعد ه اون همه اتفاقاته وحشتناک می تونستم قسم بخورم که دیگه از این کوهی که پشت ه سرمه بهتر خدا بهم نمی تونه بده 

می تونستم بعده اون اتفاقات قسم بخورم که خدا بهترین و محکم ترین آدم ه دنیا رو کرده همسرم 

دوسش دارم خیل اونقدری که واقعا اون نباشه دنیام نیست...

دلم می خواد براتون فقط توی ه این نوشته ام بگم که عشقم کیه 

چه خوصوصیاتی داره و دخترای هم سن و سال ه من باید به چه چیزایی فکر کنن و خام ه همه نشن !!!

من آدم ه صبوری نیستم 

اما عشقم کوه ه صبره 

اونقدری جلو بهونه گیریایه من که خیلیاش الکی بود جلوی ه دعواهای ه من که واقعا برای خیلی از اونا دلیل نداشتم و همشون از روی این بود که من دختر ه لوسی بودم (البته عشق ه منم خیلی لوسه هااااااااااااااااا هم برای من هم برای مامان باباش مامان باباش دوتــــــــــا فرشتن )

جلوی ه همه ی کارای من صبوری می کرد و صبوری 

بعد عینه یه مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد می یومد کنارم می شست تا با هم حرف بزنیم 

بادمه یه بار سره اینکه من یه فایل رو گم کرده بودم توی کامپیوترم بمیرم الهی بیخود و بی جهت باهاش دعوا کردم البته خوب اونم یکمی داد زدا دلیل ه اصلیه دعوامون این بود ولی اون اصلا منو ول نکرد اون اصلا منو تنها نگذاشت تا 5 ه بعد از ظهر تنها توی دانشکده بودیم من بودم که بداخلاقی می کردم اونم از روی یه غرور ه مسخره مه بعدا فهمیدم آدم برای عشقش باید متواضع باشه باید گذشت کنه نباید سه پیچ اونقدی سفت وایسه تا سر حده از بین رفتن ه زندگیش اینا رو توی این همه مدت که با همیم اون با تمام ه رفتاراش بهم یاد داد بدون ه اینکه جحتی یه بار بهم گوش زد کنه 

اون منو یه دور کامل عوض کرد یه دور کامل منو تربیت کرد 

توی ه خیلی از موارد من اخلاق ه زندگیه مشترک نداشتم ولی عشقه گلم تحمل کردو تحمل تا اینکه من واقعا عوض شدم شدم یه دخمل که می تونه دوتا فکر داشته باشه همه چیزش شده ما 


خدا رو شکر می کنم که تو رو به من داد